واژهی رمي در قرآن
«رمي» در اصل به معناي افکندن است. افکندن گاه در اجسام و اعيان - همانند تير و سنگ - و گاه در گفتار - مانند قذف و نسبت ناروا - است. اين کلمه با هر يک از حروف «عن»، «علي» و «لام» متعدي
نويسنده: عباس کوثري
«رمي» در اصل به معناي افکندن است. (1) افکندن گاه در اجسام و اعيان - همانند تير و سنگ - و گاه در گفتار - مانند قذف و نسبت ناروا - است. (2) اين کلمه با هر يک از حروف «عن»، «علي» و «لام» متعدي ميشود که در صورت تعديه به دو حرف اخير، معاني استعارهاي خواهد داشت. وقتي گفته ميشود «ارميت علي المأة»، يعني بر صد افزودم و «ارمي الله لک» يعني خداوند تو را ياري کند، (3) کلمه «رمي» در قرآن کريم در سه معنا به کار رفته است.
رمي در آيه «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» (10) نيز به همين معناست؛ زيرا افزون بر آنکه آيه مزبور در ادامه آيات پيشين است، واقع شدن آن بعد از قصه افک و تهمت بزرگ به يکي از همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ميتواند قرينه بر اين معنا باشد که مقصود از «يَرْمُونَ» کسانياند که به ناحق زنان عفيفه و پاکدامن را به شکستن حريم عفت متهم ميکنند.
در اينکه فرق بين خطيئه و اثم چيست، بين مفسران اختلاف است. راغب معتقد است کاربرد خطيئه بيشتر براي گناهي است که قصد بر انجام کار ديگري موجب پيدايش آن شده باشد؛ مثل اينکه شخص به سوي صيدي تيراندازي کند؛ ولي به انساني اصابت کند يا آنکه قصد خوردن شراب کرده باشد؛ اما در حال مستي جنايت ديگري همانند قتل از او صادر شود؛ برخلاف آن، اثم مربوط به گناهاني است که با قصد به آن انجام ميشود. (12) علامه طباطبايي بر اين نظر است که خطيئه در اين آيه همانند اثم به معناي گناه با قصد است؛ به اين دليل که فعل «يَکسِبْ» که به معناي انجام اختياري و قصدي است، به آن نسبت داده شده است. ايشان معتقد است فرق اثم و خطيئه در اين است که برخي گناهان تبعات و آثار ديگري غير از نفس عمل ندارد. در اين صورت به آن خطيئه ميگويند، همانند ترک روزه و يا خوردن خون؛ اما بعضي ديگر از گناهان تبعات و آثار ديگري را نيز دارد، بدينسان که موجب وبال و محروميت انسان از خوبيهاي بسيار و سبب انحطاط اجتماعي او و بيمقدار شدن او ميشود، مانند سرقت و قمار. (13) در نتيجه مقصود از «يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً» اين است که فرد خطايا و گناهان خود را در هر نوع آن به بيگناهي نسبت بدهد.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
کاربردهاي رمي در قرآن
1. پرتاب سنگريزه
خداوند متعال در داستان جنگ بدر ميفرمايد: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَى». (4) از ابن عباس و غير او روايت شده است که در روز بدر جبرئيل به پيامبر گفت: مشتي از خاک را بردار و به سوي کافران پرتاب کن. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) به علي (عليهالسلام) فرمود: مشتي از خاک و سنگريزه از زمين بردار و به من بده. علي چنين کرد. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنان را به طرف مشرکان پرتاب کرد و فرمود: «شاهت الوجوه»: رويتان سياه و زشت باد. هيچ مشرکي باقي نماند، مگر آنکه در چشم و دهان و دماغ او از اين خاک و سنگريزه وارد شد. پس از آن، مؤمنان با مشرکان جنگيدند. (5) اگرچه برخي آيه را مربوط به جنگ احد دانستهاند، با تدبر در سياق آيات پيشين شکي باقي نميماند که آيه مربوط به جنگ بدر است. (6) در سوره فيل نيز خداوند ميفرمايد: «تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّيلٍ» (7) مقصود از «رمي» پرتاب سنگريزه بر سر سپاه ابرهه از سوي پرندگان است.2. استعاره از قذف (نسبت نارواي زنا)
در آيات ذيل رمي به معناي نسبت نارواي زنا به زنان پاکدامن آمده است: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً... وَالَّذِينَ يَرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ يَكُن لَّهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنفُسُهُمْ فَشَهَادَةُ أَحَدِهِمْ أَرْبَعُ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ». (8) به دليل سياق، مقصود از «يَرْمُونَ» قذف به زناست؛ زيرا اولاً کلمه «الْمُحْصَنَاتِ» که به معناي زنهاي عفيف است، بعد از آيه «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي» قرار گرفته است و ثانياً خداوند متعال براي اثبات اتهام، چهار شاهد را شرط دانسته است؛ در حالي که براي نسبتهاي ديگر دو شاهد کافي است. (9)رمي در آيه «إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ» (10) نيز به همين معناست؛ زيرا افزون بر آنکه آيه مزبور در ادامه آيات پيشين است، واقع شدن آن بعد از قصه افک و تهمت بزرگ به يکي از همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ميتواند قرينه بر اين معنا باشد که مقصود از «يَرْمُونَ» کسانياند که به ناحق زنان عفيفه و پاکدامن را به شکستن حريم عفت متهم ميکنند.
3. استعاره از نسبت نارواي گناه خود به ديگران
قرآن کريم ميفرمايد: «وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَاناً وَإِثْماً مُبِيناً»: (11) و کسي که خطا يا گناهي مرتکب شود، سپس بيگناهي را به آن متهم سازد، بار بهتان و گناه آشکاري بر دوش گرفته است. وقوع جملهي «يَرْم به» بعد از «خَطِيئَةً» و «إثْم» و اسناد آن به کلمهي «بَرِيئاً» دلالت ميکند که مقصود از «يَرْم» نسبت نارواي گناه خود به فرد بيگناه است.در اينکه فرق بين خطيئه و اثم چيست، بين مفسران اختلاف است. راغب معتقد است کاربرد خطيئه بيشتر براي گناهي است که قصد بر انجام کار ديگري موجب پيدايش آن شده باشد؛ مثل اينکه شخص به سوي صيدي تيراندازي کند؛ ولي به انساني اصابت کند يا آنکه قصد خوردن شراب کرده باشد؛ اما در حال مستي جنايت ديگري همانند قتل از او صادر شود؛ برخلاف آن، اثم مربوط به گناهاني است که با قصد به آن انجام ميشود. (12) علامه طباطبايي بر اين نظر است که خطيئه در اين آيه همانند اثم به معناي گناه با قصد است؛ به اين دليل که فعل «يَکسِبْ» که به معناي انجام اختياري و قصدي است، به آن نسبت داده شده است. ايشان معتقد است فرق اثم و خطيئه در اين است که برخي گناهان تبعات و آثار ديگري غير از نفس عمل ندارد. در اين صورت به آن خطيئه ميگويند، همانند ترک روزه و يا خوردن خون؛ اما بعضي ديگر از گناهان تبعات و آثار ديگري را نيز دارد، بدينسان که موجب وبال و محروميت انسان از خوبيهاي بسيار و سبب انحطاط اجتماعي او و بيمقدار شدن او ميشود، مانند سرقت و قمار. (13) در نتيجه مقصود از «يَرْمِ بِهِ بَرِيئاً» اين است که فرد خطايا و گناهان خود را در هر نوع آن به بيگناهي نسبت بدهد.
4. استعاره از پرتاب شعلههاي آتش
قرآن کريم درباره عذاب آتش تکذيبکنندگان ميفرمايد: «إِنَّهَا تَرْمِي بِشَرَرٍ كَالْقَصْرِ * كَأَنَّهُ جِمَالَةٌ صُفْرٌ»: (14) [آتش دوزخ] شرارههايي از خود پرتاب ميکند مانند يک کاخ؛ گويي همچون شتران زردرنگياند.پينوشتها:
1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 436.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 366.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 2، ص 436.
4. انفال: 17.
5. جلالالدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 4، ص 40.
6. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 38.
7. فيل: 4.
8. نور: 4 و 6.
9. ر.ک: محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 213.
10. نور: 23.
11. نساء: 112.
12. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 288.
13. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 5، ص 76.
14. مرسلات: 32-33.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}